سلام جیگرا
خوبید؟
از اونجا که بین اپ های این فیک فاصله افتاده گفتم یه آنونس از قسمتهای گذشته و همینطور قسمتهای جدید آینده براتون بزارم ( اصلانم قصدم کنجکاو کردنتون نیست )
کسایی که تا به حال چیزی ازین فیک نخوندن میتونن با خوندن آنونس با جوّ و فضای داستان آشنا بشند.
همینطور ده قسمت قبلی رو گذاشتم که میتونید دانلودش کنید.
فعلا روزهای اپش جمعه هاست اگه تونستم بعدا بیشترش میکنم.
واسه دانلود و خوندن آنونس تشریف ببرید ادامه
دانلود قسمت اول تا دهمhttp://s9.picofile.com/file/8316478984/angel_lovers_1_10.docx.html
کیوهیون - پولت چه اهمیتی میتونه برات داشته باشه وقتی خودت دیگه زنده نباشی؟
هیچول-... لیتوک تنها کسیه که من دارم...تنها خونواده ...
شیوون-تو فکر میکنی کی هستی؟... فکر میکنی چون یه ظاهر سک.سی و یه صدای قشنگ داری باید همه کاری که تو میگی رو انجام بدن؟!
هیوکی-میخوای چیکار کنم؟... صبر کنم تا بولدوزرا اینجا رو آوار کنن رو سر این طفل معصوم ها؟!
لیتوک- نه... ولی به این راحتی هم نباید پا پس بکشید... اینجا مال این بچه هاست!
هیچول- از اولش هم میدونستم که این قضیه ی پرورشگاه برات دردسر میشه...
دستهایش را با خشم مشت کرد و با نفرت گفت- ... اگه این یارو چوی شیوون رو ببینم تموم دندون هاشو تو دهنش خورد میکنم!
لیتوک-...از اینکه بهم دل گرمی میدی ممنونم چولا...ممنونم که هستی تا دیگه احساس تنهایی نکنم.
هیچول با شنیدن این کلمات خجالتزده شد و تحت تاثیر قرار گرفت اما مثل همیشه سعی کرد احساساتش را مخفی کند.
-این حرفها یعنی چی؟...
مشت آرامی به سی.نه ی لیتوک زد
-...یااااا نکنه بهم نظر داری که اینطوری قربون صدقه م میری؟!
کیوهیون- دیگه نمیخوام اشک ریختن تو ببینم... هیچ وقت.
شیوون-...اگه میدونستم سردسته تون موجودی به این شیرینیه برای دیدنش زودتر پاپیش میزاشتم.
دونگهه-کاش هرکدوم ازین بچه ها والدی مثل لیتوک داشت اونوقت هیچ نگرانی ای برای آینده ی اونها نداشتم.
هیچول وقتی سکوت اورا دید گفت- فکر نمیکنی باید چیزی بگی؟
کیوهیون گفت- مثلا چی؟!
هیچول- یه چیزی مثل ممنونم...مچکرم...خیرسرت ما نجاتت دادیم!
کیوهیون به سردی گفت- یادم نمیاد ازتون خواسته باشم که نجاتم بدید!
شیوون-نگاه خوشگلتو ازم نگیر عسل!
لیتوک اخم کوچکی کرد
-اینطوری صدام نزن!
شیوون بی اخطار بو.سه ای روی گونه اش گذاشت و درحالیکه از تماشای سرخ شدن دوباره ی لیتوک لذت میبرد گفت- وقتی مثل عسل شیرینی باید چی صدات بزنم؟...فرشته ی عسلی؟
لیتوک با گریه گفت- تو به من قول دادی هیچول!...قول دادی دیگه هیچ وقت کارهای گذشته تو تکرار نکنی!...باورم نمیشه که زدی زیر قولت!
هیچول- گیریم گردن نازک منو شکستی...با اون مرتیکه ی گردن کلفت میخوای چیکار کنی؟
کیوهیون غرید
-از کی داری حرف میزنی؟
لیتوک- میبرمش خونه ...زخمش رو درمون میکنم.
هیچول-چی؟!...خل شدی مگه؟...واسمون شر میشه...یه نگاه به سر و ریختش کردی؟!...کپ این خلافکارا و آدم کش هاست!
کیوهیون-برام مهم نیست که چی میشه... تو مال منی...فقط مال من!
هیچول- من برام چی ام؟... یه دوست؟...یه برادرکوچیکتر؟
لیتوک- نمیدونم... شاید چیزی که همه به عنوان خانواده دارن و من ندارم...کسی که بهش عشق بورزم و همانطور ازش عشق دریافت کنم.
شیوون با تمسخر گفت
-پس واسه ی خودت بادیگارد گرفتی!...
نگاهش را از لیتوک گرفت و به هیچول دوخت
-...اما ای کاش یکی رو میگرفتی که به دردت بخوره نه این گل زیبا و ظریف رو!
و دستش را با پررویی سمت صورت هیچول دراز کرد.
هیچول با خشم دست اورا کنار زد و غرید
-درست فهمیدی من بادیگاردشم!...
انگشتش را با تهدید جلوی صورت شیوون گرفت
-...در ضمن این گل زیبا ، خار هم داره!...خاری که آدم های عو.ضی ای مثل تورو تیکه و پاره میکنه!...پس مراقب رفتارت باش!
کیوهیون- تو میتونستی بری...چرا هنوز موندی؟
لیتوک- نمیتونستم تورو با این زخم تنها بزارم.
شیوون- من اونو زنده میخوام...نباید کوچیکترین آسیبی بهش برسه.
هیچول-با فرشته ی من چیکار کردی؟!
کیوهیون با یک دست آن گربه ی وحشی و خشمگین را کنار زد و گفت-اون حالش خوبه!...در ضمن من کاری باهاش نکردم!
لیتوک- تو... تو یه... آدمکشی؟!
هیچول- اونا فقط ظاهر منو ببینن...از درونم خبری ندارن.
لیتوک کنار گوشش زمزمه کرد
-ولی من مطمئنم بلاخره یکی پیدا میشه که این گل رو فقط واسه ی قلب طلایی ش بخواد نه ظاهر فریبنده ش.
لیتوک- بهم بگو اینکارا رو برای چی انجام میدی؟... برای راحتی این بچه ها یا... برای بدست آوردن من؟
شیوون- اگه بگم هردوش باور میکنی؟
ادیتهای پوسترا تا اینجای فیک:
کیو چقد راضی به نظر میاد تو پوستر کیوتوک!
آره