-
Loveless 28
سهشنبه 8 مرداد 1398 22:29
های لاوا قسمت بیست و هشتم : -خوشحالم که اینو میشنوم. به لبخند کوچک ولی زیبایی که روی ل.بان خوش فرم سرکرده ی بردگان نشسته بود خیره شد. در تعجب بود که چگونه لبخند ، زیبایی آن صورت را تکمیل میکرد. افسوس که به ندرت پیش می آمد که او لبخند بزند. هیچول گفت -خب حالا دیگه غذاتو بخور. لیتوک اورا تماشا کرد که بلند شد و به طرف در...
-
Loveless 27
جمعه 4 مرداد 1398 22:21
سلام لاوا به جای دیشب امشب اپش میکنم بفرمایید این قسمت رو بخونید قسمت بیست و هفتم: روزها یکی پس از دیگری میگذشتند و با گذشتن شان خاطرات جدید میساختند و خاطرات گذشته را کهنه و کمرنگ میکردند. باران از ساعت ها قبل شروع به باریدن کرده بود و نم خوش بویش تمام فضای دژ و کلبه های محقر بردگان را پر کرده بود. لیتوک آهی کشید و...
-
Loveless 26
یکشنبه 30 تیر 1398 22:53
های لاوا از این به بعد این فیک روزای فرد اپ خواهد شد تا زودتر تموم بشه بفرمایید این پارت رو بخونید قسمت بیست و ششم: صبح با صدای گنجشکانی که پشت پنجره ی کلبه جیک جیک میکردند و با شور و اشتیاق از شروع روز تازه ای میگفتند از خواب شد. بدون اینکه چشمانش باز کند کش و قوسی به بدنش داد و لبخندی روی ل.بانش نشست. عجیب بود که...
-
Loveless 25
چهارشنبه 26 تیر 1398 22:34
های عشقا برای خوندن این پارت بفرمایید ادامه قسمت بیست و پنجم: تقریبا یک ماه از اسیر شدن لیتوک به دست بردگان یاغی میگذشت. یک ماهی که برای او پر از اتفاقات غیرمنتظره و تجارب جدید بود. کسی که در تمام عمر در عمارت پدرش دست به سیاه و سفید نزده و غرق در نعمت و راحتی زندگی کرده بود در این یک ماه مجبور به انجام کارهایی شده...
-
Loveless 24
یکشنبه 23 تیر 1398 22:52
های لاوا با یه اپ دیر وقت خدمت رسیدم پیشنهاد میکنم این پارت رو به هیچ وجه از دستش ندید قسمت بیست و چهارم: شب از نیمه گذشته بود و از پنجره ی کوچک کلبه میشد بی شمار ستارگان درخشان را دید که در پهنای مخملی آسمان خودنمایی میکردند. سکوت شب بر همه جا چنگ انداخته بود و کل دژ و ساکنان ش بعد یک روز پرکار به خواب آرام و راحتی...
-
Red and white season 2 (جانشین شیطانی) قسمت یازدهم
شنبه 22 تیر 1398 22:23
های لاوا بلاخره اپ این فیکم شروع کردم و سعی میکنم ازین به بعد موقع و مرتب اپش کنم بفرمایید این پارتو بخونید قسمت یازدهم: پسر لاغر و ظریفی که موهای عجیبی به رنگ بنفش داشت روی زمین افتاده بود و پیراهن سوسنی رنگش خیس خون بود. پسر به زحمت سرش را بلند کرد و به آنها نگاه کرد صورت زیبایش پر از درد و التماس بود با آخرین قوایش...
-
Loveless 23
یکشنبه 16 تیر 1398 22:36
های لاوا بفرمایید این پارت رو بخونید قسمت بیست و سوم: شب داشت کم کم از راه میرسید و خورشید قبل از پنهان شدن در پشت کوه های غربی ، آخرین انوار طلایی و نارنجی رنگش را نثار کلبه های کوچک و ساده برده های یاغی میکرد. غروب دل انگیزی بود مخصوصا برای لیتوک که روزها بود از شهر و خانواده اش دور افتاده بود. در روزهای گذشته به...
-
Loveless 22
دوشنبه 10 تیر 1398 00:12
های لاوا تولد فرشته ی قشنگ مونو تبریک میگم بفرمایید پارت بیست و دوم رو بخونید قسمت بیست و دوم: برده ها بعد چند ساعت مبارزه و دفاع بی وقفه از دژ بالاخره توانستند بربرها را مجبور به عقب نشینی و فرار کنند...گرچه در این میان برده ها تعدادی تلفات داده بودند اما به هرحال توانسته بودند در این نبرد پیروز شوند و مخفیگاه را حفظ...
-
Loveless 21
یکشنبه 2 تیر 1398 22:36
های لاوا بفرمایید این پارت رو بخونید قسمت بیست و یکم: لیتوک تازه بعد شستن رخت ها از رودخانه برگشته بود که یکدفعه دستی محکم دور بازویش حلقه شد و اورا سمت خودش کشید! لیتوک با دیدن کانگین رنگ از رویش پرید -تو...؟! کانگین بدون اینکه جواب اورا بدهد نیشخند شرورانه ای زد لیتوک وحشتزده خودش را آزاد کرد وعقب رفت و به دیوار پشت...
-
Loveless 20
پنجشنبه 30 خرداد 1398 22:39
های لاوا بفرمایید قسمت بعدی قسمت بیستم: گوشه ای از کلبه روی زیراندازی حصیری نشسته بود و در سکوت حاکم بر فضا غرق افکارش بود. تقریبا دو روز از اتفاقی که کنار رودخانه افتاده بود میگذشت و رفتار ته مین بعد از آن روز کاملا با او سرد و خشک شده بود. و لیتوک به خوبی دلیل تغییر رفتار اورا میدانست! ته مین فکر میکرد که او قصد دست...
-
Loveless 19
یکشنبه 26 خرداد 1398 22:55
های لاوا بفرمایید پارت نوزدهم قسمت نوزدهم: با شنیدم صدای رودخانه لبخندی زد و قدم هایش را تندتر کرد اما وقتی به نزدیکی رودخانه رسید با دیدن صحنه ای که در انتظارش بود خشکش زد! کسی که اصلا انتظارش را نداشت در رودخانه بود! هیچول آنجا بود کاملا ب ه.نه و بدون کوچکترین پوششی! پوست بی نقص و شیری رنگش زیر نور خورشید نیمروزی می...
-
Loveless 18
سهشنبه 21 خرداد 1398 22:44
های لاوا بفرمایید پارت بعدی قسمت هجدهم: در اتاق کوچک ته مین روی تشک کهنه ای نشسته بود و با اینکه ساعت ها از آن اتفاق وحشتناک میگذشت اما هنوز کاملا آرام نشده بود و بدنش می لرزید. ته مین بادقت و توجه به زخم هایش رسیدگی کرده بود و زخم گردنش را با بانداژ سفید بسته بود اما این ها نمیتوانستند آن اتفاق وحشتناک را از خاطرش...
-
Loveless 17
شنبه 18 خرداد 1398 22:53
های لاوا بفرمایید ادامه قسمت هفدهم: کانگین در کلبه را پشت سرش بست و پوزخندزنان گفت -ته مین وقتی نداره که با ادمی مثل تو تلف کنه... اما من تا دلت بخواد وقت ازاد دارم...اصلا میتونیم تا خود صبح بیدار بمونیم و باهم حرف بزنیم چطوره؟ لیتوک با دیدن لبخند شیطانی او احساس خطر کرد. مطمئن بود که او نیت بدی در سر دارد. عقب رفت...
-
Loveless 16
دوشنبه 13 خرداد 1398 22:40
-
Loveless 15
شنبه 11 خرداد 1398 22:44
های لاوا بفرمایید قسمت پانزدهم قسمت پانزدهم: وحشتزده بود و قلبش مثل گنجشک کوچکی خودش را به قفسه ی سی.نه اش می کوبید. دست ها و پاهایش را از هم باز کرده بودند و کاملا به تختی که رویش دراز کشیده بود بسته شده بود بدون اینکه قدرت کوچکترین حرکتی داشته باشد. حس پروانه ای را داشت که در تار عنکبوتی پیر افتاده بود... همانقدر...
-
Loveless 14
چهارشنبه 8 خرداد 1398 22:23
های لاوا این قسمت بازم اسمات داره قسمت چهاردهم: شب که شد برده های یاغی گاری ها را نگه داشتند و اتشی روشن کردند و خسته به دور ان جمع شدند. لیتوک داخل همان گاری ماند و برده های تماشا کرد که از زن و مرد و پیر و جوان مشغول کار بودند تا شام را مهیا و چادرهای کهنه یشان را برپا کنند. آن هم با وجود اینکه که تمام انها بیشتر...
-
Loveless 13
دوشنبه 6 خرداد 1398 22:47
های لاوا یکم دیر شد ولی زیاده بفرمایید برید بخونید قسمت سیزدهم: ته مین دستمال خیس را روی زخم دستش کشید. صورت لیتوک از درد درهم رفت و با نفرت گفت-برادرت یه هیولاست! ته مین اخم کرد ولی چیزی نگفت و به تمیز کردن زخم نجیب زاده پرداخت. لیتوک ادامه داد-... آره اون یه هیولای سنگدله!... مهم نیست که ظاهرش جذاب و زیباست!... اون...
-
Loveless 12
شنبه 4 خرداد 1398 22:41
های لاوا بفرمایید این پارت رو بخونید قسمت دوازدهم: هیچول با حیرت پرسید-چی؟!...فرار کرده؟! هیوک من من کنان گفت-ه همینطوره... سرکرده ی یاغی ها غرید -همینطوره؟...پس توی عو.ضی اونجا چه کاره بودی؟... به یقه ی پسر اندام اندام چنگ انداخت و محکم تکانش داد -...بهم بگو لعنتی! دونگهه جلو رفت و بازوی هیچول را گرفت و با گریه گفت-...
-
Loveless 11
چهارشنبه 1 خرداد 1398 22:19
های لاوا این قسمت به شدت هیجان انگیزه و قسمت بعدی هیجان انگیزتر! بفرمایید برید بخونید قسمت یازدهم: ته مین به لیتوک اجازه داد که ان روز را در کلبه ی کوچکش بماند و استراحت کند. لیتوک با اینکه از اینده ای که ممکن بود انجا با برده های فراری داشته باشد میترسید اما وجود ته مین برایش قوت قلبی بود. ته مین برخلاف برادر سردش...
-
Loveless 10
دوشنبه 30 اردیبهشت 1398 22:28
های لاوا حرفی برای دفاع از خودم ندارم بفرمایید امشبمم لاولس بخونید قسمت دهم: چند ساعتی از امدنش به مزرعه میگذشت...او و دونگهه و همینطور بقیه برده های فراری به سختی مشغول کار بودند...برای برده ها اینطور کار کردن انقدرها سخت نبود و اذیتشان نمیکرد اما برای نجیب زاده ای مثل لیتوک که تمام عمرش دست به سیاه و سفید نزده بود...
-
Loveless 9
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 22:08
های لاوا آقا حواسم هست که امروز فرده ولی Red and white آماده نبود برای همین گفتم امشب اینو اپ کنم فردا رد اند وایت رو. بفرمایید این قسمت رو بخونید قسمت نهم: صبح با صدای باز شدن در اصطبل بیدار شد. سرجایش نشست و دستش را مقابل نور شدیدی از در اصطبل داخل می تابید حائل صورتش کرد. انتظار داشت دوباره ان برده ی تنومند بی رحم...
-
Loveless 8
شنبه 28 اردیبهشت 1398 22:13
های لاوا این قسمت هم خیلی زیاده و هم هیجان انگیز! لطفا نظراتتونو ازم دریغ نکنید. هرچند نمیرسم جواب شونو بدم ولی خوندنشون کلی بهم انرژی و انگیزه برای ادامه ی بهتر فیک میده. بفرمایید این پارتو بخونید قسمت هشتم: مثل تمام روزهای گذشته سرش به شدت گرم کارش بود...مثل پرنده ای کوچک در ان اشپزخانه ی بزرگ به همه طرف می پرید و...
-
Loveless 7
جمعه 27 اردیبهشت 1398 22:41
های جیگرا نمیخوام داستان اینو با نارسیس قاطی کنید بنابراین یه مدت جمعه ها هم لاولس خواهیم داشت. بفرمایید ادامه قسمت هفتم: مقابل اجسادی که بی جان روی زمین افتاده بودند ایستاد و آنها را از نظر گذراند. تمام انها بدون استثنا غرق خون بودند...صحنه ی خشن و دردناکی بود اما دیدن این صحنه کوچکترین تاثیری روی احساساتش نداشت....
-
Loveless 6
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1398 20:18
سلام لاوا از اونجا که عجله دارم زودتر به قسمت های هیجان انگیز توکچولیش برسیم امشبم اپش میکنم. بفرمایید ادامه دوستان قسمت ششم: صبح با تابش نور افتاب که از پنجره ی اتاق داخل می تابید بیدار شد...خمیازه ای کشید و قبل از باز کردن چشمانش لبخندی روی ل.ب هایش نشست. با وجود دردی که داشت روی تختخواب شاهانه اش نشست و به اتاق...
-
Loveless 5
چهارشنبه 25 اردیبهشت 1398 22:44
سلاممم با یه قسمت خیس دیگه خدمت رسیدم اما لازمه یه بار دیگه نکته ای که بارها بهتون گفتم رو یادآوری کنم عمل لوا.ط یا همجنس گرایی تو یونان باستان امری طبیعی و عادی بوده چون زنان رو در حدی نمیدونستن که بخوان معشوق اونا باشن و فقط به اونا دید یه وسیله برای بقای نسل نگاه میکردند. اما اکثر مردان معشوقی از جنس مرد داشتن که...
-
Red and white season 2 (جانشین شیطانی) قسمت دهم
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 22:37
های لاوا بفرمایید این قسمت رو بخونید قسمت دهم: شب از نیمه ی خود گذشته بود که چشمانش را باز کرد و از خواب بیدار شد. کنارش همسر زیبایش دست های سفیدش را زیر سرش گذاشته بود و در خواب عمیقی فرو رفته بود. دیدن گربه ی ملوس و سفیدش لبخندی روی ل.بانش نشاند. به آرامی از روی تخت راحتش بلند شد و قبل ترک کردن اتاق بو.سه ی کوچکی به...
-
Loveless 4
دوشنبه 23 اردیبهشت 1398 22:20
سلام جیگرا این شما و این هم قسمت چهارم فقط قبل خوندنش یه توضیح کوچولو بدم سه قسمت قبل یه جوریی مقدمه ی این داستان بودن و دا ستان اصلی از این قسمت شروع میشه تو این قسمت نجیب زاده ی نازپرورده مون بلاخره وارد داستان میشه قسمت چهارم: ان روز یک روز ارام و زیبای بهاری بود...یکی از ان روزهای دوستداشتنی و دلپذیر که عطرها گل...
-
Loveless 3
شنبه 21 اردیبهشت 1398 22:45
های جیگرا براتون یه قسمت طولانی و هیجان انگیز آوردم! اونایی که خیلی حساسن این قسمتو نخونن قسمت سوم: آنشب یکی از شلوغ ترین شب های رو.سپی خانه بود. شب جشن الهه ی آتنا ، الهه محافظ شهر بود و به همبن مناسبت ساکنان شهر به جشن و پلیکوبی مشغول بودند و به دستور فرمانروا نان و شرا.ب رایگان بین مردم پخش شده بود تا همه در چنین...
-
Angelenos and Narcissus 27
جمعه 20 اردیبهشت 1398 22:55
های جیگرا براتون یه پارت اسمات ولی زیبا و رمنس آوردم واسه خوندنش تشریف ببرید ادامه قسمت بیست و هفتم: هیچول با دیدن واکنش او با لوندی مخصوص خودش گفت -خوش اومدی فرشته ی من! لیتوک بدون اینکه قادر به حرف زدن باشد به الهه ی زیبایی که مقابلش بود خیره مانده بود که چیزی جز ردای خیلی نازک و بدن نمایی به رنگ سرخ نپوشیده بود و...
-
Loveless 2
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1398 22:51
سلام جیگرا بفرمایید قسمت دوم این فیک رو بخونید قسمت دوم: داخل وان آب گرم بود و سعی داشت خودش را از کا.م مشتری ای که ساعتی قبل خوابیده بود تمیز کند. انگشت باریکش را داخل سوراخ ملتهب و سرخ ش فرو کرده بود و بدون توجه به دردی که داشت با آب گرم داخل سوراخش را شست و شو میداد. از درد هیسی کشید ولی به کارش ادامه داد. از این...